فهرست های خطاشناختی
۲۴
بهمن
بسمه تعالی
فهرست خطاهای شناختی :
1.
ذهن خوانی : ذهن خوانی یعنی اعتماد به
برداشت های خود درباره ی دیگران ، برداشت هایی بدون پشتوانه و شواهد کافی . ذهن
خوانی خطایی است که برای پایان بخشیدن به حالت ابهام و نگرانی به کار می رود(فکر
میکند من احمقم؟!) .
2.
پیشگویی : پیشگویی نیز روشی برای غلبه بر
ابهام و اضطراب است . چون فرد می خواهد احساس کنترل بر اوضاع داشته باشد و اینکه
اگر ضربه خورد ، دچار کمترین آسیب شود ، موقعیت ها را برای خود پیشگویی می کند(من
که قبول نمیشم ، میدونم!!) .
3.
فاجعه سازی : فاجعه سازی دست آویز اَفسُرده
هاست . البته افراد وسواسی هم از آن بی بهره نیستند . فاجعه سازی یعنی بزرگ نشان
دادن عواقب کارها تا سر حد امکان به شکلی که خارج از تاب و تحمل فرد می شود . شما
بر این باورید که آنچه که اتفاق افتاده است یا اتفاق خواهد افتاد آنچنان دردناک و
غیرقابل تحمل خواهد بود که شما نمی توانید آن را تحمل کنید(تمام است ، بدبخت
شدم!حالا با این بیچارگی چکار کنم؟!) .
4.
برچسب زدن : افراد در جریان بحث و جَدَل
با دیگران به خود و دیگران برچسب های منفی می زنند و بدین صورت یک
ویژگی منفی خیلی کلی را ، به خود و دیگران نسبت می دهند . برچسب زدن شکل حاد تفکر
همه یا هیچ چیز است. برچسب ها تجربه های بی فایده ای هستند که منجر به خشم ،
اضطراب ، دلسردی و کاهش عزت نفس می شوند(من دوست داشتنی نیستم!!)(او بی لیاقت
است!!) .
5.
دست کم گرفتن جنبه های مثبت : کوچک شمردن دست
آوردها و نادیده گرفتن جنبه های مثبت خود و دیگران . افرادی که دارای این نوع تفکر
غیر منطقی هستند ، توجه زیاد و با ارزشی به جنبه های مثبت زندگی خود ندارند و
همیشه نکات
مثبت را برای خود بی اهمیت جلوه می دهند . با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت ،
اصرار بر مهم نبودن آنها دارند و کارهای خوب خود و دیگران را بی اهمیت می خوانند ،
معتقدند که هر کسی می تواند این کار را انجام دهد . بی توجهی به امور مثبت ، شادی
زندگی را می گیرد و فرد را به سوی احساس ناشایسته بودن سوق می دهد(انگار کوه
کنده!چهارتا ظرف شسته دیگه!!)(کار خاصی که انجام ندادم!این کار از همه ساخته
است!!) .
6.
فیلتر کردن به شکل منفی : برخی به شکل منفی هر رویدادی را اعم
از منفعت و ضرر آن ، تحلیل و بررسی می کنند و روی هر موقعیتی رنگ منفی می پاشند .
زوجینی که دچار این خطا می شوند دائماً نکته های منفی و نیمه ی خالی لیوان را می
بینند . افرادی که دارای این نوع افکار هستند تحت تأثیر یک حادثه منفی ، همه
واقعیت را تار می بینند . به جزیی از یک حادثه منفی توجه می کنند و بقیه را فراموش
می کنند . عدم توانایی در دیدن بخش های مهمتر این حوادث ، عاملی است که ذهن ما را
درگیر می کند . شبیه چکیدن یک قطره جوهر ، که بشکه ی آبی را کدر می کند(اگر
نگاهی بیاندازید متوجه می شوید ، که آدم های زیادی هستند که مرا دوست ندارند!!)(در
حالی که مراسمی برای تقدیر از فرد برگزار شده ، بجای توجه به نکات مثبت ، توجه او
به انتقاد جزئی یکی از همکارانش متمرکز شده است) .
7.
تعمیم افراطی : در تعمیم افراطی از امور جزئی نتایج
کلی گرفته می شود . افرادی که این نوع خطا
را در افکار دارند ، حقایق زندگی را پررنگ
تر از مقدار واقعی آن می بینند ، بعبارت دیگر شدت و مقدار واقعی ، خیلی کمتر از
مقدار و شدتی است که در ذهن فرد قرار دارد . فردی که دچار این خطای شناختی است ،
هر حادثه منفی و از جمله یک ناکامی شغلی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی می
کند و آن را با کلماتی چون هرگز و همیشه توصیف می کند . این افراد به دلیل
مبالغه در بخشی از افکار ، نمی توانند جوانب مثبت زندگی را ببینند(فرد در صورت
شکستن یک لیوان میگوید : عجب شانسی دارم ، همیشه بد شانسم ، عرضه ی هیچ کاری را
ندارم!!) .
8.
تفکر همه یا
هیچ(تفکر دو قطبی) : افرادی که در تفکر خود همه چیز را می
خواهند یا هیچ چیز را نمی خواهند ، زندگی سختی دارند . در این نوع افکار قانون همه
یا هیچ حاکم است . فرد یک رفتار ، فکر ، موفقیت ، پدیده یا موضوع را کُلاً سفید یا
سیاه می بیند . هر چیز کمتر از کامل ، شکست بی چون و چرا محسوب می شود و به این
ترتیب عدم قناعت به مقدار و یا بخشی از یک کار ، یک فعالیت و یا یک امتیاز ، آنها را
از مزایای آن امر محروم می کند(فردی که رژیم لاغری گرفته بود ، پس از خوردن یک
قاشق بستنی گفت ، برنامه لاغری من دود شد و به هوا رفت . او با این طرز تلقی به
قدری ناراحت شد که یک ظرف بزرگ بستنی را تا به آخر نوش جان کرد!!) .
9.
باید ها :
باید ها جلوی واقعیات را می گیرند و افراد آنچه را که واقعیت دارد نادیده گرفته و
به آنچه می بایست باشد یا نباشد توجه می کنند . فرد انتظار دارد که اوضاع آن طور
باشد که او می خواهد . همیشه این انتظار محقق نمی شود و یا با درصد کمتری محقق می
شود . انواع و اقسام کلماتی که باید را به شکلی تداعی می کنند ، همین روحیه
را ایجاد می نمایند . آن دسته از عبارت های باید دار که بر ضد فرد به کار
برده می شوند ، به احساس تقصیر و نومیدی در وی منجر می گردند . اما همین باورها ،
اگر متوجه سایرین و یا جهان شود ، منجر به خشم و دلسردی می گردد . خیلی ها می
خواهند با باید ها و نباید ها به خود انگیزه بدهند . این نوع تفکر اغلب بی تأثیر
است ، زیرا باید ها ایجاد تَمَرُّد می کنند و فرد تشویق میشود که درست
برعکس آن عمل کند(من نباید اون شیرینی را
بخورم!!)(من باید خوب عمل کنم و اگر خوب
عمل نکنم ، یعنی شکست خورده ام) .
10.
شخصی سازی :
فرد در این خطای شناختی اتفاقات را به خود نسبت می دهد و موارد مختلف را کنار هم
می گذارد تا مدارک و شواهدی برای ناتوانی خود فراهم کند(زندگی مشترکم به بن بست
رسیده ، چون من ناتوانم!!) .
11.
توبیخ دیگری :
یکی از خطاهای شایع شناختی که در سطح فردی مطرح نمی شود ، بلکه بر زندگی زوجین
تأثیر می گذارد توبیخ دیگری است که درمان گران شناختی –
رفتاری آن را خطایی شناختی در رابطه ی همسران دانسته اند . در این خطا مقصر دانستن
طرف مقابل مورد توجه است و همیشه یکی از زوجین منبع اصلی احساسات منفی دیگری تلقی
می شود . عباراتی چون همه اش تقصیر تو بود ، تو مرا عصبانی کردی و تو
بیچاره ام کردی وزنی بیش از برچسب زدن دارند و حتی تا محکوم کردن و حکم بریدن
برای زوجین پیش می رود . برخی همسران یکدیگر را پس از مقصر دانستن تنبیه هم می
کنند . حال دادگاهی را تصور کنید که در آن دهان متهم بسته است و قاضی یک جانبه حکم
می دهد(تقصیر اوست که من الان این گونه احساس می کنم!!)(تمام مشکلات من تقصیر همسرم
است!!) .
12.
مقایسه های
غیرمنصفانه : در این خطای شناختی فرد اتفاق ها را بر اساس
استانداردهایی تفسیر می کند که واقع بینانه نیستند . به این ترتیب که به افرادی
توجه می کند که بهتر از او عمل می کنند و در نتیجه خود را در مقایسه با دیگران
حقیر و پست می بیند(او در مقایسه با من موفق تر است!!)(دیگران بهتر از من
امتحان دادند!!) .
13.
همیشه پشیمان
بودن : فرد بیش از آن که به کارهایی که می تواند در حال حاضر و
در آینده انجام دهد توجه کند ، به اموری که در گذشته ی دور و نزدیک بخوبی انجام
نداده است توجه می کند . بعبارتی دیگر تمرکز و اشتغال ذهنی به این که من می
توانستم بهتر از این ها عمل کنم ، به جای توجه به این که من الان چه کارهایی را می
توانم بهتر انجام بدهم و فرد اینگونه دائماً از شرایط ناراضی بوده و خود را سرزنش
می کند(اگر تلا ش کرده بودم می توانستم شغل بهتری داشته باشم!!)(نباید این حرف
را می زدم!!) .
14.
چه می شود اگر
؟! : فردی که دچار این خطای شناختی است مرتباً از خود سؤالاتی
می پرسد که به این صورت هستند که چه می شود اگر ، اتفاق خاصی بیافتد ؟!
و البته هرگز از پاسخی که به خود می دهد راضی نیست(درست ، ولی اگر مضطرب شوم
چه؟!)(اگر نتوانم درست نفس بکشم چه؟!) .
15.
استدلال احساسی :
افراد مبتلا به این خطای شناختی اجازه می دهند که احساساتشان ، تفسیرشان از واقعیت
را هدایت کند . افرادی که دارای استدلال احساسی هستند فکر می کنند که احساسات منفی
لزوماً منعکس کننده واقعیت ها هستند . این نوع استدلال احساسی افراد را از بسیاری
واقعیت ها دور نگاه می دارد(از سوار شدن در هواپیما وحشت دارم ، چون پرواز با
هواپیما بسیار خطرناک است!!)(احساس گناه می کنم پس باید آدم بدی باشم!!)(خشمگین
هستم ، پس معلوم می شود با من منصفانه برخورد نشده است!!) .
16.
ناتوانی در
عدم تأیید شواهد : این افراد همه ی مد ارک یا شواهد علیه
افکار منفی خود را رد می کنید . مثلاً وقتی این تفکر را دارند که دوست داشتنی نیستند
، هر مدرکی که نشان بدهد ، دیگران آن ها را دوست دارند ، رد می کنند(موضوع
واقعاً این نیست ، مشکلات عمیق تر از این حرف ها هستند ، دلایل و عوامل دیگری در
کارند!!).
17.
برخورد قضاوتی
: این افراد خود ، دیگران و اتفاق ها را به جای این که صرفاً
فقط توصیف کنند ، بپذیرند و یا درک کنند ، به صورت سیاه و سفید ارزیابی می کنند(خوب
و بد یا برتر و حقیر) . خود و دیگران را بر مبنای معیارهای دلخواه و سلیقه ای قضاوت
کرده و به این نتیجه می رسند که خودشان یا دیگران دچار کوتاهی و قصور گشته اند . به
قضاوت دیگران و یا به قضاوت سختگیرانه از خود ، درباره ی خودشان بها می دهند(در
دانشگاه خوب درس نخواندم!!)(ببین چقدر موفق است، من نیستم!!) .
ذهن با خطاهای شناختی ، اطلاعات را تحریف می کند و واقعیت را به شکل دیگری نشان می دهد . درست همانند آینه ای که زنگار گرفته و تصویر روشنی از واقعیت را منعکس نمی کند .
- ۰ نظر
- ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۳۰
- ۸۷ نمایش